جدول جو
جدول جو

معنی چالک رود - جستجوی لغت در جدول جو

چالک رود
نام رودخانه ای در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاک روز
تصویر چاک روز
کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
رسانایی که نشر و جمع آوری الکترون ها را به عهده دارد و در فرآیندهای الکترولیز، لوله های تخلیۀ گاز و لامپ های الکترونی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 11 هزارگزی شمال باختر شهسوار کنار شوسه شهسوار برامسر واقع شده. زمینش دشت و هوایش معتدل، مرطوب و مالاریایی است. 160 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه چالکرود و محصولش برنج و مرکبات است. شغل اهالی زراعت میباشد و چند باب دکان در کنار راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ)
چابک رفتاری. تندروی. چالاکی در راه رفتن:
به چابک روی پیکرش دیوزاد
به گردندگی کنیتش دیو باد.
نظامی (شرفنامه).
که چون خسرو از تخت کیخسروی
سوی لشکر آمد به چابک روی.
نظامی (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رودی است در شمال جزیره بوبیان که به خلیج فارس (حور عبدالله) ریزد
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345)
نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام رودیست در بلوک نور (مازندران). رجوع به مازندران و استراباد رابینو ص 31 و ترجمه همان کتاب ص 55 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ دِ)
دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الکترود
تصویر الکترود
نقطه ای که برق وارد جسمی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ لِ تِ رُ))
عنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به یک محیط وارد یا از آن خارج شود، الکترد
فرهنگ فارسی معین
صفت چندال، چاه خو، کناس، هاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از سرچشمه های رودخانه فریم واقع در دودانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی